سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شنبه 89 آبان 8 , ساعت 1:10 عصر
مقام معظم رهبری: در زمینه‌ى علمى، در طول صد سال، صد و پنجاه سال ما را عقب نگه داشتند. در زمینه‌ى صنعتى همین جور، در زمینه‌هاى گوناگون اجتماعى همین جور. حکومتهاى فاسد، حکومتهاى مستبد، حکومتهاى شهوتران، حکومتهاى شکمباره، و در این چند دهه‌ى آخر قبل از انقلاب هم حکومتهاى بشدت وابسته، پدر این کشور را درآوردند. یک روزى فقط استبداد بود، دیکتاتورى بود - دیکتاتورى ناصرالدین‌شاهى، دیکتاتورى فتحعلى‌شاهى - ولى دیگر وابستگى نبود؛ اما یک روز وضع این کشور به جائى رسید که هم دیکتاتورى بود، زورگوئى بود، فشار بر مردم بود، هم نوکرى بیگانه بود. رضاخان قلدر که مثل یک گرگ وحشى به مردم میتاخت، در مقابل اربابهاى انگلیسى، هر امتیازى که خواستند، به آنها داد. قرارداد نفت را گرفت، ظاهراً انداخت توى بخارى و سوزاند؛ اما چند روز بعد یک قرارداد بدتر و ننگین‌ترى را براى مدت طولانى - سى سال بر مدت قرارداد قبلى نفت اضافه کرد - امضاء کرد، داد دستشان رفتند! مسئولین دولتى‌اش هم تابع او بودند. بعد از رفتن رضاخان، به تقى‌زاده که آن وقت وزیر دارائى بود، گفتند چرا آن روز این قرارداد را امضاء کردى؟ گفت من آلت فعل بودم؛ یعنى خود رضاخان مسئول بود. این آدمى که در مقابل مردمِ خودش اینجور وحشیانه، وقیحانه، بى‌ملاحظه و ستیزه‌گرانه رفتار و برخورد میکرد، در مقابل انگلیسى‌ها خوار و ذلیل بود. آنها روى کارش آورده بودند. یک مدتى خواست یک مقدارى از آن قطب به یک قطب دیگرى متصل شود - به طرف آلمانها متمایل شد - برش داشتند؛ مثل یک عبد ذلیل از ایران خارجش کردند، بردند و پسرش را جایش گذاشتند.
سالهاى سال کشور ما اینجور زندگى کرده است. این ملت سالهاى سال اینجور زیر فشار حکومتهاى مستبد و فاسد و دیکتاتور و ثروت‌طلب زندگى کرده. در هر کجاى کشور یک ملک آبادى بود، رضاخان او را به اسم خودش کرده بود؛ در مازندران، در خراسان، در بسیارى مناطق دیگر. ثروت جمع کردند، املاک جمع کردند، جواهرات براى خودشان جمع کردند؛ آخر سر هم مبالغى از ثروتهاى ملى را برداشتند و فرار کردند بردند. الان میلیاردها دلار متعلق به این ملت به آمریکا برده شده است. اول انقلاب، ما از آمریکا خواستیم ثروتهائى را که خاندان پهلوى با خودشان برده‌اند، به ملت ایران برگردانند؛ گوش نکردند. خوب، معلوم هم بود که گوش نمیکنند. اینها همه از یک جنسند.
این ملت به برکت انقلاب در فکر تجدید حیات خود افتاد، راه تجدید حیات را پیمود، کارهاى بزرگى انجام داد؛ لیکن کارهاى بزرگترى در پیش دارد. ما، هم از لحاظ علمى، هم از لحاظ فنى، هم از لحاظ خدماتى، هم از لحاظ سازمانهاى گوناگون، سازماندهى و سیستم‌سازى در کشور، هنوز کارهاى زیادى در پیش داریم که باید انجام دهیم. هرچه براى این مردم کار کنید، زیاد نیست؛ این عرض من و توصیه‌ى من به شماست.

شنبه 89 آبان 8 , ساعت 1:7 عصر
گوشه ای از سخنان مقام معظم رهبری با مسولین :یکى از چیزهائى که خیلى مهم است، برخورد مسئولان رده‌هاى مختلف دستگاه‌ها با مردم و با مراجعین است؛ روى خوش، روى خوش. گفت:
چون وا نمیکنى گرهى خود گره مباش‌
ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست‌
 گاهى یک مسئولى نمیتواند توقعى را که از او هست، انجام دهد. یک دستگاهى اعتباراتش کم است، امکاناتش کم است؛ مانعى ندارد؛ اگر چنانچه به قدر توان اما با روى خوش، با ابروى گشاده، با آغوش باز و صمیمانه با مردم برخورد شود، مردم خشنود میشوند، راضى میشوند. گاهى به دفتر ما در تهران مراجعاتى میشود. کسى درخواستى دارد، براى ما عملى نیست. میگویند بله، درخواست شما رسید، اما نمیتوانیم این کار را بکنیم؛ یا خلاف قانون است، یا مشکلات دیگرى دارد. آن طرف میگوید من همین اندازه که شما به درخواست من توجه و رسیدگى کردید، راضى‌ام؛ ولو این کار انجام نگرفته. مردم خشنود میشوند از اینکه مسئولان دردهاى آنها را احساس کنند، غمگسار آنها باشند. البته تلاش هم بکنند و به قدر امکان، نیازهاى آنها را برآورده کنند. عرض کردیم امکانات دولت محدود است. اینجور نیست که ما خیال کنیم همه‌ى این کارهائى را که لازم است، دولت میتواند با دست باز انجام دهد؛ نه، از جهات مختلف محدودیتهاى زیادى وجود دارد؛ اما همان مقدارى که ممکن است، عمل کنیم و آنچه را که عمل میکنیم، با روى باز انجام دهیم. با مردم ابروگشاده باشیم؛ این از مهمترین کارهائى است که بر عهده‌ى ماست، بر عهده‌ى همه‌ى مسئولین است.
شنبه 89 آبان 8 , ساعت 1:1 عصر
از حکمتهاى امام صادق «علیه السلام»:
لا تَعدُن مصیبةً اعطیت علیها الصبر واستوجبت علیها من الله ثواباً بمصیبةٍ انما المصیبةُ اَن یَحْرُمَ صاحِبَها أجرَها وثوابَها اذا لم یَصبر عندَ نزولِها
مصیبت واقعى، آن است که انسان در هنگام بروز حوادث ناگوار و سخت، تاب و تحمل خود را از دست داده و ناشکرى از خود نشان دهد، که در نتیجه از اجر و ثواب آن مصیبت، محروم شود.

یکشنبه 89 شهریور 28 , ساعت 11:56 صبح
پیوندهای مرتبط عکس ویژه عکس ویژه
27/6/1389نسخه قابل چاپ

بیانات در دیدار اعضاى کنگره بزرگداشت استاد شهریار

?? شهریورماه، بیست و دومین سالروز درگذشت شاعر شهیر معاصر، استاد سیدمحمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) است. به همین مناسبت، پایگاه اطلاع‌رسانی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، متن کامل سخنان معظم‌له را که در سال 71 و دیدار با اعضاى کنگره‌ى بزرگداشت این استاد فقید بیان شد، منتشر می‌کند.

11/09/1371

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

اولاً به برادران عزیزى که از آن سوى مرز تشریف آورده‌اند، خوشامد مى‌گوییم. باید به آنها عرض کنیم که در حقیقت به خانه‌ى خودشان و وطن خودشان آمده‌اند. ما آنها را هم جزو خودمان و از خودمان مى‌شماریم. ما این‌جا را خانه‌ى خود شما به حساب مى‌آوریم. ما مرز جغرافیایى را فاصل نمى‌شماریم. همچنین، از همه‌ى برادران و خواهران عزیزى که در کنگره شرکت کردند - چه برادران این‌جا و چه برادران آن‌جا - به جهت ایجاد این کنگره، تشکر مى‌کنیم. ان‌شاءاللَّه که در مجموع، براى این شاعر عزیزمان، یادبود مناسبى بوده باشد.

درباره‌ى استاد شهریار، گفتنى زیاد است. یک مقوله، مقوله‌ى شاعرى اوست. درباره‌ى شاعرى شهریار، دو حرف مى‌شود زد: یک حرف این است که شهریار، یکى از بزرگترین شعراى معاصر ماست؛ هم در شعر فارسى و هم در شعر ترکى. البته شعر فارسى او خیلى بیشتر از شعر ترکى است و به نظر مى‌رسد که اولین و معروفترین شعرهاى او به زبان فارسى است. البته منظومه‌ى «حیدر بابایه سلام» را بایستى استثناء کرد؛ چون «حیدر بابایه سلام»، داستان جداگانه‌اى دارد که آن را در بخش دوم راجع به شاعرى شهریار، باید عرض کنیم. لکن اگر «حیدر بابایه سلام» را کنار بگذاریم، در مجموع، شعر فارسى شهریار اوج بیشترى از شعر ترکى‌اش دارد.

در شعر فارسى شهریار، خصوصیت عمده‌اى که براى برادران ترک وجود دارد، این است که شعر به معناى حقیقى کلمه است. شعر به معناى حقیقى کلمه، معناى حقیقى شعر است. یعنى نظم کلمات فقط نیست؛ لب احساس و خیال است. این را که عرض مى‌کنم، ترکهاى فارسى‌دان - مثل آقاى تجلیل(1) - خودشان خوب مى‌دانند. گاهى این زبان اوج مى‌گیرد. یعنى ما غزلهایى در شعر فارسى شهریار داریم که در ردیف غزلهاى درجه‌ى یک فارسى است. البته اینها زیاد نیست؛ اما هست. گاهى هم البته زبان تنزل مى‌کند. ما توقعى هم از شاعرى که در یک منطقه‌ى غیرفارس زبان متولد شده، نداریم. ولى آنچه که از شهریار در شعر فارسى مى‌بینیم، او را در ردیف یکى از بزرگترین شعراى زمان ما قرار مى‌دهد. مطلب دومى که در مورد شاعرى شهریار باید گفت، یک چیز بالاتر از این است؛ و آن این است که مى‌شود گفت: شهریار یکى از بزرگترین شاعران همه‌ى دورانهاى تاریخ ایران است. و آن به لحاظ «حیدر بابایه سلام» است. «حیدر بابایه سلام» یک شعر استثنایى است. همه‌ى خصوصیات شعرى مثبت شهریار در این شعر هست. یعنى روانى، صفا، ذوق و دیگر خصایصى که مربوط به شعر است، همه در «حیدر بابایه سلام» جمع شده است. لکن علاوه بر اینها، ویژگى دیگرى هم در «حیدر بابایه سلام» هست و آن این است که در این شعر که تصویرى از سابقه‌ى ذهنى خود شاعر است، مطالب بسیار حکمت‌آمیز وجود دارد. با این حساب، مى‌توان شهریار را یک حکیم به حساب آورد. پایه‌ى شعر «حیدر بابایه سلام» به نظر ما خیلى بالاست. فکر مى‌کنیم که آمیزه‌ى بسیار هنرمندانه‌اى است از شعر و حکمت و زبان زیبا و قدرت فوق‌العاده‌ى تصویر. شهریار این منظومه را در هنگامى گفته که بسیار جوان بوده است. ایشان خودش در آن نسخه‌اى که براى من فرستاده، بالاى صفحه‌ى اول نوشته است: «گمان مى‌کنم این را در سال 1324 شمسى سرودم.» و در این سال، شهریار بسیار جوان بوده است. من حالا براى این‌که آقاى شاهرخى(2) و آقاى ستوده(3) و سایر برادران شاعر این‌جا نشسته‌اند، چیزى به‌عنوان شیرینى مجلس عرض مى‌کنم. این غزل شهریار در ذهن من هست که مى‌گوید:
در وصل هم ز شوق تو اى گل در آتشم
عاشق نمى‌شوى که ببینى چه مى‌کشم

ببینید، این بیت واقعاً در ردیف بالاترین شعرهاى فارسى است:
با عقل، آب عشق به یک جو نمى‌رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

البته در همین غزل، شهریار یک بیت بسیار پایین دارد، که قافیه‌اش «پیراهن کشم» است، که این هم از خصوصیات شهریار است. همین‌طور یک خط زیگزاگى در این شعر طى مى‌شود: مى‌رود بالا و مى‌آید پایین! یعنى اگر امکان داشت به همان روال مطلع، همه‌ى شعر را بگوید، سروده‌ى فوق‌العاده‌اى مى‌شد.
از «حیدر بابایه سلام» هم یک بندش را بخوانیم:
حیدر بابا دنیا یالان دنیادى
سلیمان‌دان، نوح‌دان قالان دنیادى

هر کیمسیه هر نه وریب آلیبدیر
افلاطوننان بیرقورى آدقالیب دیر

لکن یک نکته‌ى اساسى هم درباره‌ى شهریار هست که اگر رویش تکیه کنیم، به نظر من شایسته است. آن نکته این است که شهریار در دوران مهمى از زندگى‌اش - در حدود شاید سى‌سال آخر زندگى‌اش - دوران عرفانى و معنوى بسیار زیبایى را گذراند و به انس با قرآن و انس با معنویات و خودسازى پرداخت. یعنى به خودش رسید و سعى کرد باطن و معنویت خودش را صفایى ببخشد.

خود او در اشعار بیست، سى سال اخیر، این معنا را به روشنى بیان کرده است. حتى آن‌طور که شنیدم - شاید از خودش شنیدم؛ الان درست یادم نیست - ایشان یک قرآن هم به خط خودش نوشت. شاید هم تمام نکرده ... به‌هرحال، این در ذهنم هست که مشغول نوشتن قرآنى بوده است. وقتى انقلاب پیروز شد، او با همان روحیه‌ى دینى و ذهنیت صاف و روشن خودش، از انقلاب استقبال بسیار خوبى کرد. شاید در آن یکى دو سال اول انقلاب، کسى از ما به یاد شهریار نبود. یعنى گرفتاریها آن‌قدر زیاد بود که مجالى براى این یادها پیش نمى‌آمد. یک وقت دیدیم صداى شهریار، در ستایش انقلاب، از تبریز بلند شد. دیدیم همه‌ى جزئیات انقلاب را او تعقیب مى‌کند.

در همه‌ى مواقع حساس انقلاب، او نقش مؤثرى ایفا کرد. یک جنگ هشت ساله بر ما تحمیل شد که یکى از سخت‌ترین تجربه‌هاى ما بعد از انقلاب بود. تعداد شعرهایى که شهریار براى جنگ گفته؛ حضورى که او در مراکز مربوط به جنگ، مثل کنگره‌هاى مربوط به جنگ و شعر جنگ پیدا کرده و مدحى که او از بسیج عمومى مردم یا از سپاه یا ارتش کرده، به قدرى زیاد است که اگر انسان نمى‌دید و نمى‌شنید و خودش لمس نمى‌کرد، به دشوارى مى‌توانست آن را باور کند. مردى در حدود هشتاد سال سن - بلکه بیش از هشتاد سال - در مجامع شعرى حضور پیدا کند و براى هر مراسمى، شعر یا شعرهایى بگوید! این در حالى بود که از مثل او، چنین توقعى هم نبود. این، نشان‌دهنده‌ى نهایت اخلاص و صفا و بزرگوارى آن مرد بود.

به‌هرحال، شهریار یک شاعر اسلامى و انقلابى بود. من خبر داشتم در همان اوقاتى که شهریار براى انقلاب مى‌سرود، یک عده از روشنفکران وابسته به رژیم گذشته که با او سابقه‌ى دوستى داشتند، مرتب فشار مى‌آوردند، نامه برایش مى‌نوشتند و شعر در هجوش مى‌گفتند. حتى اطلاع داشتم که رفته بودند و او را ملامت کرده بودند که «تو چرا براى انقلاب اسلامى، این‌طور دل مى‌سوزانى!؟» و او مثل کوه ایستاده بود.

من حقیقتاً تعجب مى‌کردم. من بعضى از کسانى را که به ایشان فشار مى‌آوردند، از نزدیک مى‌شناختم و شعر و سابقه‌ى ذهنى‌شان را مى‌دانستم. بعضى از آنها وابسته به رژیم سابق بودند. مستقیماً مربوط به آن جناح بودند، و جزو دربار پهلوى و آن دستگاه محسوب مى‌شدند. بعضى دیگر هم توده‌اى و کسانى بودند که جیره‌خور شوروى سابق به حساب مى‌آمدند. همه‌ى اینها، با این‌که به لحاظ مبنا و منطق، به ظاهر بینشان فاصله‌اى وجود داشت، در وارد آوردن فشار روى شهریار شریک بودند، و شهریار، محکم و قرص ایستاده بود.

به‌هرحال، شهریار شاعر متواضعى بود. دنبال نام و نشان نبود و براى خدا و وظیفه کار مى‌کرد، و حالا خداى متعال، پاداش او را مى‌دهد. امروز شهریار در داخل کشور ما یک چهره‌ى بسیار نورانى است. چند شب پیش، سیما مراسمى را به مناسبت هفته‌ى بسیج نشان مى‌داد، که شهریار در آن مراسم بود. این چند روزه، هفته‌ى بسیج بود و در یکى از مراسم بسیج، شهریار شعر مى‌خواند و در سیما او را نشان مى‌دادند. من مطمئنم که آن بخش از برنامه را همه‌ى مردم؛ یعنى هرکس که توانست تماشا کرد. من خودم مى‌خواستم بخوابم، دیدم در اتاق بچه‌ها تلویزیون روشن است و صداى شهریار مى‌آید. رفتم تماشا کنم، دیدم بچه‌ها همه‌شان ایستاده‌اند و تماشا مى‌کنند. این، محبوبیت عجیبى است که شهریار پیدا کرده. این، به خاطر خدمات و کار براى خدا بود، که او انجام داد. شهریار قطعاً ماندنى است. از آن شعرایى است که مثل سعدى و حافظ و از این قبیل، در دورانهاى بعد از دوران خودش، معروفتر و بزرگتر خواهد شد. لذا، هرچه آقایان درباره‌ى او انجام دهند، از نظر ما زیاد نیست. حضور شهریار در هر کشورى و در میان هر ملتى، حضور مبارک و مفیدى است.

برادران ما در جمهورى آذربایجان، اگر چه از شعر فارسى او قاعدتاً استفاده‌اى نمى‌کنند، اما از همان شعر ترکى او هم که استفاده مى‌کنند، خیلى مغتنم است. کاش مى‌توانستند خط حروف فارسى و عربى را بخوانند، تا دستخط خود شهریار را هم مى‌دیدند و مى‌فهمیدند که شهریار از آن افراد بسیار خوش خط بود و تا سالهاى آخر عمرش هم مشق خط مى‌کرد. اگر آن را هم مى‌توانستند بخوانند، براى معرفت به او، پله‌ى بلندترى بود.ما از آقاى دکتر لاریجانى صمیمانه تشکر مى‌کنیم؛ همچنین از همه برادران و خواهرانى که این کنگره را به راه انداختند. از آقایان و خانمهایى هم که زحمت کشیدند و از جمهورى آذربایجان تشریف آوردند، تشکر مى‌کنیم. ان‌شاءاللَّه که در تهران به شما خوش بگذرد و خاطرات خوبى داشته باشید. از برادران شاعر و ادیب و نویسنده و محقق خودمان هم که این‌جا تشریف دارند، خیلى متشکریم. خدا شما را براى ما نگه دارد و ان‌شاءاللَّه که همه‌ى شما مایه‌ى خیر و برکت براى این کشور و این ملت و تاریخ ما باشید.

والسّلام علیکم و رحمه اللَّه و برکاته

1) مقصود معظم له «دکتر جلیل تجلیل» استاد دانشگاه و ادیب و محقّق است.
2) محمد شاهرخى (جذبه)
3) سید ابراهیم ستوده.


یکشنبه 89 شهریور 28 , ساعت 11:55 صبح
یک جوانى آمد صحبت کرد، گفت من یک نقشه‌ى جامع علمى نوشتم که این را میدهم به شما؛ آن نقشه‌ى جامع علمى که در شوراى عالى انقلاب فرهنگى تهیه شده، ایراد دارد. این خیلى روحیه‌ى خودباورى بزرگى است. خیلى من لذت بردم. این روحیه که یک جوان دانشجو با دو سه نفر همکار دانشجو بنشینند نقشه‌ى جامع علمى کشور را تنظیم کنند، بعد هم نه اینکه یک گوشه‌اى بگذارند، در ملأ عام بیاید بگوید این را من میدهم به شما، بسیار مهم است.

لیست کل یادداشت های این وبلاگ